۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

*براي نوعروس كوچك خانه‌‌مان كه عروس فرشته ها شد-آزيتا*



من خواب ديده ام
خواب ديده ام برف ميبارد
و تمام بام هاي خانه هايمان از برف عروس شده اند
اندكي صبر كن  شايد خوابم تعبير نشود


من خواب ديده ام
خواب ديده ام برف ميبارد
و همه هلهله كنان برف بازي ميكنند و شادي
گفته اند خواب زن چپ است
اندكي صبر كن شايد خوابم تعبير نشود


من خواب ديده ام
خواب ديده ام برف ميبارد
و كودك عزيز درون خوابم به بام ديگري حبوط ميكند
مي ايستد ميخندد و هلهله ميكند لكن من باور نميكنم
اندكي صبر كن شايد خوابم تعبير نشود


من خواب ديده ام
خواب ديده ام برف ميبارد
نه نه نه
من خواب نميبينم
من خواب نميبينم برف هم نميبارد
بامهاي خانه هايمان سفيد پوش شده اند از خاكستر آرزوهايت كه بر باد رفت
برف نميبارد و همه با سفيدي اين خاكسترها هلهله ميكنند
نو عروس كوچكمان حبوط ميكند به بام زمين
باز هم عروس شدي و ضرب سكه هايي كه به آسفالت ميخورند جشن عروسيت را رونق ميدهند
برف نميبارد و مادرت هلهله ميكند ميان لا الله الا الله مدعوين ناخوانده
و من باورم نميشود
كاش اندكي صبر ميكردي شايد خوابم تعبير نمي شد





پ.ن:

1- من خواب ديده ام
خواب ديده ام برف ميبارد
برف با خون ميبارد
سرخي خون تو و سفيدي برف ها صورتي گونه هايت را رقم زده اند
اندكي صبر كن شايد خوابم تعبير نشود

2- كاش جوانمردي پيدا ميشد مرا از اين خواب ميپراند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر