۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

نامه اي به خدا



سلام خدا جون
من خيلي دوست دارم، ميدونم كه تو خيلي بزرگي و مهربون ميدونم تو خيلي نعمت به ما ارزوني داشتي!!!!! در توان و قدرت و بزرگي تو موندم و خيلي وقتا "سبحان الله" ورد زبونم بوده.
خدايا شنيدم همه جا هستي و از رگ گردن نزديكتري... شنيدم تو بهترين گوش شنوايي ... شنيدم بي داوري
به حرف بنده هات گوش ميدي... آره؟؟؟
پس من ميتونم حرف بزنم؟؟:
خدايا خسته شدم از بس چاكرم مخلصمتو كردم و شكرت رو... نگو ناشكرم  اما من بنده توئم من كه نخواستم بيام تو منو آوردي پس حالا موظفي به حرفم گوش بدي
ميدوني چي فك ميكنم خدا؟؟!!! تو اصلا منصف نيستي ... هيچ رحمانيت و رحيميتي هم نداري... از نظر من تو يه موجود بزدل و ترسويي كه خودتو پشت يه عالمه ابر و آسمون قايم كردي...مخت خوب كار ميكنه اما براي زجر دادن عده اي كه خود به خود مظلوم هستن... چيزي شبيه شخصيت سكرت فيلماي اره.
تو يه موجود مادي و خود خواهي كه از ذلت ديگران لذت ميبري ... چطوري هميشه سربازاي  بي زبون و مظلوم شطرنج مسخره روزگارتو با وزير و فيل و اسب سرشاخ ميكني؟ نميگي قامت نحيفشون زير دست و پاي اين اسب وفيل و يا شكنجه هاي وزير احمق روزگارت دووم نميياره؟؟؟
خدايا تو بر عكس همه داناييت انقدر نادوني؟؟!! آره نادوني ... نادوني به اين نيس كه نتوني خلق كني يا نتوني راهنما بفرستي  و ....  نادوني به اينه كه از هر كسي به اندازه خودش و توانش انتظار نداشته باشي و بيشتر ازش بخواي و انقدر بازيش بدي كه ببره و وسط زمين بشينه و از نفس بيافته
لذت ميبري از اين بازي مسخره اي كه راه انداختي؟؟!! فك ميكني مبدع خوبي هستي كه هر كسي رو به طريقي زجر ميدي؟
ميدوني چي فك ميكنم خدا؟ تو يه موجود منزوي و عقده اي هستي كه يادت رفته اين آدما رو براي تنها نبودنت آفريدي و حالا فك ميكني اين آدما حيووناي دست آموز تو هستن كه ميتوني هر رفتاري دلت ميخواد باهاشون بكني.. يكيو هار ميكني و ميندازي به جون بقيه .. يكيو انقدر خوار ميكني كه هر كي از راه ميرسه ميزنه تو سرش ... يكي رو انقدر زيبا كه به لجن كشيده ميشه و يكي رو انقدر زشت كه تف هم تو صورتش نميكنن ... اينا جذابيت و تنوع آفريدهات نيستن اينا نشونه ساديسم توئه.
خدايا دروغ ميگم؟؟ ازم دلخوري؟؟ من يه جواب ميخوام و اونم چرايي كاراته ... مگه نميگي وجود داري؟؟
خودتو نشون بده ... من ميخوام ببينمت ... ميخوام حست كنم ... ميخوام لمست كنم نه مثل هميشه و با قلبم من ميخوام خودت رو حس كنم ... ميخوام بدونم تو ارزشش رو داري كه عاشقتم؟؟؟!!! ميخوام بدونم 29 سال عمرو زندگيمو صرف كي كردم .... من لايق اين هستم كه معشوقه هزار عاشقم رو ببينم ... ندارم؟؟!!!
خودتو به من نشون بده همونطوري كه بتونم حست كنم ...اين روش كه يكي از عزيزامو بگيري  يا يكي رو تا لب مرز مرگ ببري .. اينكه به خانوادم بلا نازل ني و بعد مثل سوپرمن بپري وسط و همه چيز رو درست كني تكراري و قديمي شده ... يه راه ديگه پيدا كن و يادت باشه با همه اينا من بازم عاشقتم و دوست دارم.

امضاء ناراضي هميشه راضي بنفشه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر